در ستایش کارنکردن
من هم مانند بسیاری دیگر با این جمله بزرگ شده ام که شیطان برای دستهای بیکار برنامه ریزی می کند و مانند یک آدم خوب همیشه پرکار بوده ام ولی به نظر من مردم دنیا زیادی کار می کنند و این باور که کار کردن فضیلت است بشریت را دچار خسرانی عظیم کرده است. در واقع ایده کار طولانی مدت در هر شرایطی بیشتر ناشی از تفکرات طبقات فرادست جوامع برای استثمار طبقات فرودست بوده است. من زمانی از یک دوشس شنیدم که می گفت “تعطیلی به چه درد فقراء می خورد آنها باید کار کنند” مردم زمان ما اینقدر رک نیستند ولی این مدل تفکر کماکان پابرجاست. در صورتی که فن آوری های مدرن امروزی موجب کاهش چشمگیر زمان لازم کار برای تامین یک زندگی معمولی شده است ولی هنوز هم بسیاری از شاغلین اضافه کاری می کنند و بسیاری دیگر از بیکاری رنج می برند و در تامین معاش اولیه خود مانده اند.
فرض کنیم مردمی که به کار تولید میخ در دنیا اشتغال دارند به صورت روزانه هشت ساعت کار می کنند و به میزان نیاز جهانی میخ تولید می کنند و در این شرایط کسی روش جدید در میخ سازی ابداع کند که با همان تعداد شاغل در بخش میخ سازی بتوان دو برابر میخ تولید کرد. در این شرایط عرضه میخ بیش از تقاضای جهانی آن است و میخ ارزان می شود. در این شرایط و در یک دنیای معقول همه شاغلین میخ ساز می توانند نیمه وقت کار کنند. ولی در دنیای امروز کماکان میخ سازان هشت ساعت کار می کنند و به دلیل عرضه زیاد میخ نیمی از کارخانه های میخ سازی ورشکست می شوند و شاغلین این کارخانه ها بیکار می شوند و دست آخر همان حجم بیکاری ایجاد می شود که وقتی همه نیمه وقت کار کنند. به این ترتیب زمانی که می توانست اوقات فراغت همه میخ سازها باشد دلیل فلاکت و ادبار برخی خواهد شد.
وقتی که ما کار می کنیم و وقتی که ما خرج می کنیم، تلقی بسیاری آن است که بخش اول بسیار مطلوب و شرافتمندانه است و بخش دوم مهمل و بی فایده است. در صورتی که پول درآوردن وخرج کردن آن پول دو روی یک سکه است. زمانی که کار می کنید لقمه ای را از دهان دیگری خارج می کنید و هنگامی که خرج می کنید لقمه ای را در دهان دیگری قرار می دهید. اگر این توازن در زندگی ما ایجاد شود همه می توانند از یک زندگی شادمانه تری بهره مند باشند. ولی زندگی امروز ما به شدت از این عدم توازن رنج می برد، بخش عمده ای از منافع تولید سهم اقلیت کوچکی است و کالاهای بسیاری تولید می شود که هیچ متقاضی ندارند و درصد بالایی از نیروی کار بیکار هستند و بسیاری نیز در ساعات طولانی کار می کنند.
خانواده های اشرافی گذشته و اعقاب ایشان یعنی طبقات ثروتمند، بیشترین سهم را در القاء این باور در طبقات فرودست جامعه داشته اند که کار کردن و کار کردن و کار کردن بهترین کار زندگی است و کرامت انسان در کارکردن نهفته است و البته خود را به طور کامل بی نیاز از این کرامت می دانستند، ولی من مطمئن هستم که هیچ کارگری چنین کرامت ساختگی را درک نمی کند و مثلا نمی گوید که که هر روز سخت کار می کنم چون می خواهم به غایت کرامت انسانی برسم بلکه می داند که برای ادامه زندگی مجبور است که به کار سخت تن دهد.
واقعیت آن است که کار به مفهوم تولید کالا و خدمات برای همه ما ضروری است ولی مسلما یکی از غایات زندگی بشر به شمار نمی رود وگرنه باید هر کارگر ماهری را از شکسپیر و مولانا برتر بدانیم. با برقراری توازن بین کارکردن وکارنکردن همه ما امکان بهره مندی از خوشیها و علاقه مندیهایی را خواهیم داشت که کار طولانی مدت از ما سلب کرده است و این شادی بیشتری به زندگی همه ما خواهد بخشید و این شادی می تواند
سطح آرامش و امنیت همگانی را ارتقاء بخشد. شیوه های مدرن تولید کالا و خدمات امکان بهره مندی از اوقات فراغت بیشتری را به ما می دهد ولی ما بدترین انتخاب ممکن
را انجام داده ایم: اضافه کاری یک گروه و گرسنگی گروه دیگر!
کار تا اندازه ای منطقی و انسانی است که فرصت لذت بردن از زندگی را از ما سلب نکند، در دنیایی که همه ما #نیمه_وقت کار کنیم، می توانیم به علائق و آرمانهای شخصی خود در زندگی توجه بیشتری داشته باشیم. در این شرایط مردان و زنان شادمان تر و مهربان تر خواهند بود و تمایل کمتری به آزار و اذیت دیگران خواهند داشت. رغبت به جنگ افروزی تضعیف خواهد شد و معضل بیکاری تا حد زیادی حل می شود. شاید در دوران گذشته ما نیاز به کار سخت برای تامین کالاهای مورد نیاز زندگی داشته ایم و ایده کار سخت توجیه داشته است ولی در دنیای مدرن و تولید انبوه کالا این شیوه تفکر به سود خوشبختی و سعادت ما نیست. ما انسانها در این موضوع مانند بسیار موضوعات دیگر انتخاب احمقانه ای داشته ایم ولی دلیلی ندارد که تا ابد روی این انتخاب احمقانه اصرار داشته باشیم.
📖 از In Praise of Idleness
🖋اثر Bertrand Russell
🖋 ترجمه مسعود نیکخواه